سفر تبریز - فروردین ۱۴۰۴
از مدت ها پیش میخواستم برم تبریز سراغ موزه کبریت اما فرصت پیش نمیومد، تا که بعد عید گفتم تا مونده به دانشگاه برم و بیام هم سفر عید باشه ( سفر تنهایی و مجردی یوهاها ) و ساعت ۲ شب بلیطو گرفتم واسه ساعت ۵ و نیم و برو که رفتیم.
ابتدا
صبح شد و اسنپ گرفتم تا پایانه بعد از انتظار ( و نگاه نامیدانه به اتوبوس) و بارش باران وقت رفتن شد، با چای و شیرینی از خودم پذیرایی کردم و با چرت های بلند انگار درگاه باز کردم و در زمان داخلیم ۲۰ دقیقه ای رسیدیم به جای دو ساعت نیم. تا رسیدیم به پایانه تبریز و موقع پیاده شدن سوتی دادم نگو باید بلیط اینترنتیو چاپ میکردم تو باجه، بعد از کلی نق گفت برو (گرچه بیدلیله صرف کاغذ باطله هم نمیتونه معیار اعتبارسنجی باشه، وقتی رمزینه داریم راننده اتوبوس عزیز میتونه با همون چک بلیطو چه اینترنتی باشه چه کاغذی).
همچنان بارون میومد. پیاده راه افتاده از پایانه تا شهرو کمی وارسی کنم (هر شهری برای خودش بافتار خاصی داره). و خسته از بیخوابی راه گفتم نرم! اولین مقصد موزه کبریت بود که عملا بیرون شهر و اسنپ هم صد هزار انداخته بود کرایه رو. اول زنگ زدم به کارخونه (موزه کبریت داخل کارخونه ممتازه) و گفتن بله دائره و دیگه دیدم هیچ بهونه ای نیستم و اسنپو گرفتم.
موزه کبریت
بعد از ۲۰ دقیقه مجدد در جاده بودن رسیدم به کارخونه و ترشح دوپامین، شروع کردم از همون اولش عکس گرفتن. رفتم سراغ اطلاعات تا اینکه ببینم موزه دقیقا کجاست و اما جواب سرد کننده که موزه امروز تعطیله… چطور تعطیله ؟ فرمودند چون روز اول کاریه و مسئول موزه نیومده، کل کاخ آرزو ها ریخت و گفتم چیکار میتونم بکنم دیگه، این همه هزینه و اذیت که آخرش هیچی ؟ تلفن طرف زنگ زد و با خودم گفتم بزار برم تو ببینم (جلو در واستاده بودم) بعد قطع تماسش شروع کردم به توضیح اینکه دانشجوام، ارومیلی هستم، یه روزه اومدم تبریز و موزه کبریت اصلی ترین دلیل بوده و فقط میخوام عکس بگیرم و بخاطر ویکیپدیاست (دلسرد کننده دوم اینکه طرف نمیدونست ویکیپدیا چیه) بعد گفت باشه و به دو نفر زنگ زد بعد کلیدو داد (بعد پرسیدن چند تا سوال در مورد اینستاگرام) گفت برو جلو تا اون ساختمون یه نفر میاد با اون برو و رفتیم.(تا اینجا نتیجه میگیریم که خیلی از نه و نمیشه ها صرفا به خاطر از سر دوندنه و با سماجت میشه حلش کرد)
داخل موزه شدم و شاهکار رخ داد، اولش یه راهرو هست که عکس بنیانگذاران و صاحبانه (کل خانواده خوئی) همراه با شجره نامه کاملشون بعد از اونجا به دوتا سالن راست و چپ تقسیم میشه، در هر دو سالن مجموعه های متنوع زیادی از کبریت های قدیمی بود، از ماشین آلات تولید کبریت تا وسائل اداری که استفاده میشه مثل ماشینحساب و دفتر حسابداری و … و یه گالری عکس از کارخونه و بازدید مقامات و تشریف فرمایی شاهان پهلوی و …
تقریبا از هرچی که میتونستم عکس گرفتم (طرف گیری هم نداد چرا اینقدر عکس میگیری کل موزه رو مستند کردی) و با اون مرده سر چند تا مورد بحث کردیم (از اینکه چرا ممتاز مصادره نشد ولی توکلی شد یا در مورد کودکان کار که توی یکی از عکس ها کاملا مشهود بود). بعد از تموم شدن عکاسی بنده (عکس های خوب یا فوقالعاده ای نگرفتم اما «خوب کافیه»، هرکی علاقه داشت با دوربین عکاسی میتونه بره نتیجه بهتری خلق کنه) اومدیم بیرون و سه تا کبریت هدیه داد بهم (چه حیف که قدیمی نبودن) با نقل و قول های خوب و معنیدار.
تبریزگردی
موزه کبریت یک ساعت طول کشید و الان ساعت ۱۱ و ربع بود و خب حالا چه کنیم ؟ بارون شدید هم داره میاد و من خیسم. توی نقشه دیدم ائلگولی نزدیکه و با یه اسنپ ارزون راهی شدیم، و ائلگولی رو هم سیاحت کردیم و خیلی با گوربه ها انس داشتن :گریه و منتظر دوستم موندم تا بیاد و رفتیم دانشگاه تبریز (همزمان شارژ منم ۴۰ درصد درحالی که بلیط برگشت نگرفتم و آخرین بلیط برای ۷ه) بعد رسیدن دوباره برگشتیم به سمت مترو و متروی گوگولی تبریز رو هم سوار شدیم (هیچ در مقابل متروی تهران) در دانشگاه پیاده شدیم و من رفتم توی یه دانشکده تا موبایلم رو شارژ کنم و نگاه سنگین بقیه… فاز عجیبی بود، دانشکده های کوچیک ولی زیاد.
ساعت ۳ شد و رفتم سراغ یه پاساژ نزدیک دانشگاه و افتضاح بیخواب، در نهایت دوستم برگشت و ساعت ۳ بود نتونستیم هیچ مقصد گردشگری در تبریز انتخاب کنیم که بهینه و ارزان باشه و به موقع هم بتونم برگردم در نتیجه رفتیم بازارگردی و خیابونگردی و در کل بازم میارزید.
پایان
در نهایت با گرفتن ارشد ایستگاه مترو شناسی ساعت شد ۶:۴۵ و بعد خداحافظی رفتم سراغ اسنپ که مسیر ترافیک شد و ساعت چنده؟ ۷ و ده دقیقه و بلیط برای کی هست ؟ ۷ و نیم، تخمین رسیدن از اسنپ ؟ ۷:۲۱ ولی رسیدم و این دفعه بلیط جاپ کردم (حین رفتن به سمت اتوبوس یه انگلیسی زبونی میخواست بلیط تهران بگیره که اونا رفتن یکی دیگه رو صدا زدن(کاش میموندم)) و برگشتیم.
این شد سفر یکروزه به تبریز.